اول از هرچیزی به شما تبریک می گوییم که طعم شکست را چشیده اید و به همین دلیل است که می خواهید این مقاله را مطالعه کنید.الان شاید این سوال ذهن شما را درگیر کرده باشد که چرا در ابتدا به شما به خاطر شکست خوردن تبریک گفتم،خب حقم دارید که این سوال را بپرسید.
به این دلیل به شما تبریک گفتم که در مسیر موفقیت قرار گرفته اید و دارید کارهای بزرگی را انجام می دهید و به همین دلیل شکست خورده اید.وقتی که آب در حال جاری شدن باشد با سنگ ها و موانع زیادی برخورد می کند چون می خواهد به دریا و اقیانوس برسد ولی وقتی که ساکن باشد هیچ مانعی هم ندارد.
ما باید مثل آب جاری باشیم تا بتوانیم سرزندگی و نشاط را در خودمان زنده کنیم ولی اگر مانند آب راکد باشیم و هیچ هدف و تحرکی نداشته باشیم قطعا فاسد می شویم.
اولین نکته ای که باید در مورد شکست بدانید این است که نباید شکست را نقطه مقابل موفقیت دانست بلکه شکست و موفقیت هر دو در یک راستا هستند و اگر شکستی در کار نباشد موفقیتی هم در کار نخواهد بود و دومین نکته هم این است که وقتی ما یک راهی را می رویم و می بنیم که نتیجه ای نداد،در حقیقت راه های موفقیت خود را هموارتر می کنیم.
به عنوان مثال وقتی ما از یک فروشگاهی چیزی را می خریم که کیفیت مناسبی نداشته باشد از آن به بعد هیچوقت به سراغ آن فروشگاه نمی رویم چون می دانیم که انتظار های ما را برآورده نمی کند.پس به سراغ فروشگاه هایی می رویم که انتظارات ما را برآورده میکند.

چرا شروع کردید؟
وقتی که چرایی کار خودمان را بدانیم،هیچ شکستی نمی تواند جلو دار ما باشد حتی آن بسیار بزرگ باشد.وقتی دلیلی برای جنگیدن داشته باشیم هیچ چیزی نمی تواند مانع ما بشود.درست است سنگ اندازی ها ، مشکلات و مسائل می توانند سرعت حرکت ما را کم کنند ولی قادر نخواهند بود ما را از رسیدن به مقصد منع کنند.
کسی که چرایی کارش را بداند با هر چگونگی می سازد. در این رابطه خواندن داستان زیر خالی از لطف نخواهد بود.
دو قبیله بودند که در ارتفاعات و کوه پایه ها به شکل نه چندان دوستانه زندگی می کردند.در یکی از روز ها قبیله ایی که در ارتفاعات کوه زندگی می کردند،به سمت پایین کوه حمله و آنجارا غارت کردند.در این حین یک نوزاد را نیز به غارت بردند و به بالای کوه بازگشتند.
مردم پایین کوه از کار کوه نشینان به شدت خشمگین شده و تصمیم گرفتند درس خوبی به غارتگران بدهند؛ اما مشکل اینجا بود که آن ها نمی دانستند چگونه باید از کوه بالا بروند. آن ها مسیرهای عبوری که کوه نشینان از آن ها استفاده می کردند را نمی شناختند و حتی نمی دانستند کجا باید آن ها را پیدا کنند. نمی دانستند چگونه در مسیرهای پر پیچ و خم و شیب دار کوه با آن ها مبارزه کنند.
با تمام این شرایط بهترین جنگجویان و مردان مبارزشان را برای باز گرفتن کودک به ارتفاعات کوه فرستادند. مردان برای اولین بار، یکی از روش های بالا رفتن از کوه را امتحان کردند. پس از آن یک به یک راه های مختلف صعود از کوه را امتحان کردند. پس از چند روز تلاش آن ها توانستند چند صد متر صعود کنند.
پس از چند روز تلاش، مردان احساس ناامیدی کردند و تصمیم گرفتند به روستا بازگردند و کم کم آماده بازگشت به پایین کوه شدند. زمانی که آن ها کوله پشتی های خود را بسته و آماده بازگشت بودند، مادر کودک را دیدند که از کوه پایین می آید. مشاهده کردند که مادر فرزند از کوهی پایین می آید که آن ها نمی توانستند از آن بالا بروند. دیدند که او کودک خود را به کمرش بسته است. نمی توانستد باور کنند که این واقعا مادر همان کودک است. از خود می پرسیدند این چگونه ممکن است؟
یکی از مردان به استقبال او رفت و گفت:
با اینکه ما مردانی بسیار قوی و توانا هستیم، نتوانستیم از این کوه بالا برویم. تو چطور توانستی این کار را انجام دهی؟
مادر در چشمان مرد نگاه کرد، سپس گفت:
چون این کودک شما نیست!

وقتی که چرایی ما بزرگ تر باشد،ما توان انجام هر کاری را داریم اگر هزاران بار هم شکست بخوریم چون می دانیم که به چه دلیلی این کار را انجام می دهیم و می خواهیم به چه جایگاهی برسیم.
پس همین الان به خودتان یادآوری کنید که:
- چرا این کار را شروع کردید؟
- با رسیدن به هدف خود می توانید چه چیزهایی را کسب کنید؟
- و با نرسیدن به هدف خود چه جایگاهیی را از دست می دهید؟
چرا شکست خوردید؟
وقتی که ما برای اولین بار می خواهیم به کوه برویم،احتمالا مسیر را نخواهیم شناخت و در بار اول ممکن است به بیراهه برویم و دچار لغزش هایی بشویم.ولی وقتی که می خواهیم برای بار دوم به همان کوه صعود کنیم،مسیر های اشتباه را می شناسیم و از آن مسیر ها حتما استفاده نمی کنیم.یعنی در بار اول تجربه هایی را کسب کردیم و از آن تجربه ها در بار دوم استفاده کردیم.
اکثر انسان ها وقتی که در یک کاری شکست می خورند،باز هم همان عادت ها و عملکردهای قبل را ادامه می دهند و باز هم شکست می خورند.اگر یک مشکل و شکستی دوبار و بیشتر به سمت شما آمد،مطمئن باشید که تماما مشکل از خود شماست.
وقتی که ما برای اولین بار شکست می خوریم یعنی در حال آزمون و خطا انجام دادن هستیم تا مسیر درست را پیدا کنیم و به مقصد خود برسیم.
بعد از شکست خوردن باید با خودتان بسیار وحشتناک صادق باشید و دلایل شکست خوردنتان را بنویسید و بفهمید که چه عامل هایی باعث شد تا شکست بخورید.وقتی که به این آگاهی دست پیدا کردید ، این دفعه می توانید با یک برنامه ریزی درست تری به مقصد خود برسید.و به شما پیشنهاد می کنم برای اینکه بتوانید از پس این شکست برآیید این مقاله را مطالعه کنید و تمرین های آن را انجام بدهید...