چرا زندگی انسان ها با همدیگر متفاوت است و چرا برخی از انسان ها از زندگی خودشان لذت می برند و برخی از افراد همیشه از یک مشکل به یک بحران دیگر می روند و نمی توانند یک زندگی آسوده را داشته باشند و اگر شما از دسته دوم هستید،نگران نباشید چون در این مقاله تکنیک هایی را یاد خواهید گرفت که بتوانید زندگی خودتان را تغییر بدهید و به سمت زندگی ایده آل خودتان حرکت بکنید!
عامل اصلی تفاوت زندگی ها چیست؟
عامل اصلی متفاوت بودن زندگی ها،تفاوت در باور ها و افکار افراد است.یعنی اگر کسی باور و افکار مثبتی داشته باشد،زندگی شاد و مثبتی را تجربه خواهد کرد ولی اگر دارای افکار و باور های مخرب و منفی باشد،زندگی سراسر بدبختی و ناراحت کننده ای را تجربه خواهد کرد.
فرض کنید شما یک کامپیوتر دارید و می خواهید برنامه ایی را در آن نصب کنید.اگر این برنامه خوب باشد میتوانید برای شما مفید باشد.ولی اگر دارای ویروس باشد هم به کامپیوتر شما ضرر می رساند و هم نمیتوانید از آن بهره ببرید.
باور های ما هم اینگونه هستند اگر خوب باشد میتواند زندگی را برای ما لذت بخش کنند ولی اگر باورهای مخرب داشته باشیم، نمی گذارند از زندگیمان لذت ببریم که هیچ در اضافه هم مشکلات زیادی را برای ما فراهم می سازد.
باور های ما از یک فکر شروع می شود و با تکرار مداوم آن فکر در ما ساخته می شود. دوباره به مثال کامپیوتر برگردیم اگر برنامه ایی را فقط داخل کامپیوتر قرار دهیم احتمال اینکه کار نکند بسیار زیاد است. برای اینکه آن برنامه کار کند باید آن را در کامیپوتر نصب کنیم.افکار ما هم همین طورهستند.
باید آن را در ضمیر ناخوداگاه خود نصب کنیم تا جزئی از باور های ما شود تا ما بتواینم از نتیجه نصب فکرمان استفاده کنیم. اگر ما باور های خوب از خود داشته باشیم در این صورت هم میتواینم افکار خوبی داشته باشیم و این افکار خوب در ما ایجاد روحیه خوب میکند و این روحیه خوب در ما افکار خوب تر ایجاد می کند واین افکار خوب تر در ما روحیه خوب تر ایجاد می کند و این چرخه ادامه پیدا می کند و این یعنی تحول یک انسان که فقط با تغییر یک باور مخرب ایجاد شده است.
آیا دنیای بیرونی تصویری از دنیای درونی ماست!
ما به هرچه باور داشته باشیم همان را در زندگی خود میبینم.اگر باور داشته باشیم که همه جا کار است در این صورت برای ما همه جا کار پیدا می شود.اگر به کمبود باور داشته باشیم در زندگی خود دچار کمبود می شویم.
وضعیت الان شما به این بستگی دارد که شما چه باور هایی در ذهن خود دارید.اگر ثروتمند هستید شما باور های وفور و فراوانی را در ذهن خود دارید ولی اگر دچار کمبود مالی هستید شما بارو هایی شبیه به کمبود در ذهن خود دارید.
گفته می شود که بیشتر اوقات سقراط جلوی دروازه شهر می نشست و به غریبه ها خوش آمد می گفت.روزی غریبه ای نزد او رفت و گفت:من میخواهم در شهر شما ساکن شوم،مردم اینجا چگونه هستند؟
سقراط پرسید:در شهر خودت چه جور آدم هایی زندگی می کنند؟
مرد غریبه گفت:مردم چندان خوبی نیستند،دورغ می گویند،حقه می زنند،دزدی می کنند،به همین خاطر است که آن جا را تر ک کرده ام.
سقراط به غریبه گفت:مردم اینجا هم همانگونه اند.اگر جای تو بودم به جستجویم ادامه میدادم.
چندی بعدغریبه ایی دیگری به سراغ سقراط می آید و دوباره همان سوال را می کند؟
سقراط دوباره می پرسد:آدم های شهر خودت چه جور آدم هایی هستند؟
غریبه پاسخ داد:فوق العاده هستند،به هم کمک می کنند،چون می خواهم تمام دنیا را ببینم شهر خود را ترک کرده ام.
سقراط اندیشید و گفت:اینجا هم همینطور است،چرا وارد نمی شوی؟ مطمئن باش این شهر همان جایی است که تو تصورش را می کنی.
ما دنیا را همان گونه که خودمان هستیم میبینم و در دیگران چیزهایی میبینم که در درون خودمان است.
شما هر آنچه را که میبیند تصویری از آینه ی درونی تان است.اگر میخواهید که در دنیای بیرونتان،نتایج کارهای یا روابطتان یا هرچیزی که دوست دارید تغییر کند باید باور های خود را تغییر دهید در این صورت تمام زندگی شما تغییر خواهد کرد و خشوبختانه این تنها جایی است که در دسترس شماست و میتوانید آن را هر طور که دلتان میخواهد تغییر دهید.
پس ما میتوانیم با تغییر افکار و باور هایمان آن زندگی که خواهانش هستیم را رقم بزنیم و اولین قدم برای تغییر باورها،تمایل است. باید خودتان بخواهید که باورهایتان را تغییر دهید و کسی دیگری نمی تواند این کار را برای شما انجام دهد.
نگرشتان را تغییر بدهید زندگی تان تغییر می کند!
انیشتن می گفت:آنچه در مغزتان می گذرد،جهانتان را می آفریند.
استفان کاوی(از سرشناس ترین چهره های علم موفقیت) با الهام از همین حرف انیشتن می گوید:
اگر می خواهید در زندگی و روابط شخصی تان تغییرات اساسی ایجاد کنید باید نگرش و برداشت هایتان را عوض کنید.
او حرفهایش را با یك مثال خوب و واقعی، ملموستر میكند:« صبح یك روز تعطیل در نیویورك سوار اتوبوس شدم. تقریباً یك سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سكوتی دلپذیر برقرار بود تا اینكه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر كرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میكردند
یكی از بچهها با صدای بلند گریه میكرد و یكی دیگر روزنامه را از دست این و آن میكشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود اما پدر آن بچهها كه دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افكار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه آقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟
مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، كمی خودش را روی صندلی جابجا كرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم كه همسرم، مادر همین بچهها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است،.. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم كه خودم باید چه كار كنم و بغضش تركید و اشكش سرازیر شد.
استفان كاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد:« صادقانه بگویید آیا اكنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه میدهد كه:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمیدانستم. آیا كمكی از دست من ساخته است؟
اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم كه این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم كه هر كمكی از دستم ساخته است انجام بدهم.
حقیقت این است كه به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض میشود. كلید یا راه حل هر مسئلهای این است كه به شیشههای عینكی كه به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازهای ببینیم و تفسیر كنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلكه تعبیر و تفسیر ما از آن است.
سخن پایانی
با مطالعه این مقاله ما به این نتیجه می رسیم که باور ها و افکار ما چقدر میتوانند زندگی ما را تحت تاثیر قرار بدهند و دانستیم که اگر می خواهیم زندگی مان تغییر کند باید باور های مان را تغییر بدهیم و برای تغییر باور ها به شما پیشنهاد می کنم که مقاله زیر را هم مطالعه کنید.در این مقاله توضییح داده ایم که چگونه می توانید باور های تان را تغییر بدهید.
چگونه باورهای خودمان را تغییر بدهیم؟