کتاب فوق العاده عالی بذرت را کجا می کاری؟ اثر جان گوردون،داستانی بینظیر و آموزنده و جذاب برای کسانیست که احساس هدفمندی،اشتیاق و شادمانی بیشتر را در زندگی شان جست و جو می کنند.
کتاب بذرت را کجا می کاری کتابیست که سرشار از جملات پرمحتوا و جالب است که هر خواننده ای را به فکر فرو می برد!
اگر دنبال چیستی زندگی تان هستید و آماده اید که تا تفاوتی بنیادی در زندگی تان یا دنیا به وجود آورید،پس تلاش بکنید که بذر تان را در مکان مناسبی بکارید.
با شخصیت داستان همراه و همگام شوید و به حقایق مطرح شده در کتاب بذرت را کجا می کاری؟ توجه بکنید تا بهتر بتوانید درباره مکان مناسب برای کاشتن بذر وجودتان تصمیم بگیرید.
در بخشی از کتاب بذرت را کجا می کاری؟ می خوانیم:
انسانها وظیفه دارند نسبت به همنوعانشان و آفریدههای دیگر خداوند نیز مهربان باشند.
اگر انسانها بیاموزند در زمان حال زندگی کنند و نسبت به همۀ مخلوقات خداوند مهربان باشند؛ زندگیشان بسیار پربارتر خواهد شد.
انسانها باید زندگیشان را ساده کنند و از پیچیدهکردن هر موضوع یا موقعیتی بهشدت بپرهیزند.
جملات تاثیر گذار در کتاب بذرت را کجا می کاری؟
»همچون بذر باشید، همه تلاشتان را به کار ببرید و پیامد کارتان را به خداوند مهربان بسپارید
»تو در زندگی اهمیت داری. اگر اهمیت نداشتی، اکنون اینجا روی کره خاکی زندگی نمی کردی
»زندگی تو به عالمی فراتر از خودت نیز مربوط می شود. تو باید بدانی که قرار است با دیگران روابطی سالم و سازنده داشته باشی
»زندگی در این باره است که از دلیلی فراتر از خودت انگیزه بگیری و برای آن زندگی کنی
»زندگی درباره خود تو است و عملکرد تو نیز فقط به انتخاب خودت مربوط می شود.

در بخش دیگر کتاب بذرت را کجا می کاری؟ می خوانیم:
دوستان جاش اغلب نکتههایی را میدانستند که دیگران کمتر به آنها توجه میکردند. زندگی جاش، آنگونه که بهنظر میرسید، کامل و تمامعیار نبود.
البته، او خانهای بزرگ و دوستداشتنی و شغلی مهم در سازمانی پرآوازه داشت. همچنین، آیندهای درخشان پیش رویش بود. با این حال، او حلقهای گمشده را در زندگیاش احساس میکرد.
او دیگر از رفتن به محل کارش چندان هیجانزده نمیشد. البته، موضوع این نبود که او از شغلش نفرت دارد. او فقط دیگر به شغلش عشق و علاقهای نداشت.
همهی انسانهای پیرامونش این حقیقت را میدانستند. یکی از این افراد نیز رییسش بود. او روز گذشته جاش را به دفتر کارش فراخواند تا خبرهایی ناخوشایند را برایش مطرح کند.
مارک، رییس جاش، به او چنین گفته بود: ”تو همان شخصی نیستی که من پنجسال پیش استخدامش کردم. تو در آن زمان بسیار پرشور و باانگیزه بودی.
تو همواره بسیار مشتاق و پرانرژی بهنظر میرسیدی. تو همواره اندیشههایی جدید و خلاقانه را در سر میپروراندی و بهکار میگرفتی. اکنون، بهنظر میرسد که دیگر حتی نمیخواهی در اینجا کار کنی. چه اتفاقی افتاده است؟“
جاش به زمین نگاه میکرد زیرا نمیخواست به چشمان رییسش بنگرد. او میدانست مارک دراینباره حق دارد؛ اما شنیدن حقیقت از زبان مارک سبب میشد همهی این رویدادها برای او واقعیتر بهنظر برسد.
او احساس میکرد بهراستی شرمنده است و نمیتوانست دلیلی منطقی را برای مارک مطرح کند. سپس، درحالیکه سرش را بالا میآورد و آن را تکان میداد، چنین گفت: ”خودم هم نمیدانم.
ایکاش میتوانستم پاسخی بدهم؛ اما نمیتوانم. فقط میتوانم بگویم که احساسی همچون گذشته ندارم. دلیلش را نمیدانم. فقط شور و اشتیاق گذشتهام را نسبت به کارم احساس نمیکنم.“ او مطمئن نبود آیا باید حقیقت را بر زبان میآورد یا خیر؛ اما برمبنای تربیت خانوادگی و تجربههای زندگیاش به این نتیجه رسیده بود که پاسخ صادقانه همیشه بهترین پاسخ خواهد بود.
بهعلاوه، حقیقت هر روز در چهرهی او نمایان بود و زبان بدنش نیز در طی سال گذشته همواره این حقیقت را آشکارا نشان میداد.
فهرست مطالب کتاب بذرت را کجا می کاری؟
نویسنده در سی و دو فصل این کتاب، با آوردن نمونههایی از زندگی واقعی افراد به بیان راهکارهایی برای موفق بودن در تمام زمینههای زندگی پرداخته است:
هر روز کسی در مسیر زندگی سر راهتان قرار نمیگیرد تا به شما بگوید که با کاشتن یک بذر میتوانید هدفتان را بیابید.
این موضوع برای جاش عجیب بهنظر میرسید و او میدانست چنین موضوعی برای دوستانش بیتردید عجیبتر خواهد بود.
دوستان جاش کمابیش دربارهی او نگران بودند و جاش نمیخواست آنان تصور کنند او به مرحلهی دیوانگی رسیده است؛ بنابراین، تصمیم گرفت درباره رویارویی با کشاورز سالخورده با دوستانش حرف نزند….
فصل اول: مهلتی دوهفتهای
فصل دوم: گمشدن
فصل سوم: چشماندازی عالی
فصل چهارم: رؤیاها
فصل پنجم: در مسیر یافتن هدف
فصل ششم: خانه
فصل هفتم: شادمانی
فصل هشتم: دارما
فصل نهم: دانشگاه
فصل دهم: موسیقی کیهانی
فصل یازدهم: نگرش مثبت
فصل دوازدهم: کانگوروها هم هدف دارند
فصل سیزدهم: رستوران
فصل چهاردهم: خدمتکردن
فصل پانزدهم: هدیههایی از گذشته
فصل شانزدهم: فرصتی جدید
فصل هفدهم: جورج
فصل هجدهم: تصمیمگیری
فصل نوزدهم: برنامهی زمانی کامل خداوند
فصل بیستم: دورهی دستیابی به هدف
فصل بیستویکم: چهار مرحله در راستای شکوفایی هدف نهایی
فصل بیستودوم: فرایند «چرا»
فصل بیستوسوم: درخشید
فصل بیستوچهارم: رشدکردن
فصل بیستوپنجم: آزمایشهای زندگی
فصل بیستوششم: یادآوری رؤیایی دیرینه
فصل بیستوهفتم: موفق شدن
فصل بیستوهشتم: آفرینش تفاوتی سازنده
فصل بیستونهم: هر نامی معنایی دارد
فصل سیام: برکت
فصل سیویکم: هر رویدادی در فصلی ویژه اتفاق میافتد
فصل سیودوم: برداشتکردن

مشخصات کلی کتاب
» عنوان: بذرت را کجا می کاری؟
»زیر عنوان: چگونه هم در زندگی شغلی و هم در زندگی شخصی به معنای واقعی هدفمند، موفق و شادمان باشیم؟
»نویسنده: جان گوردون
»مترجم: سیما فرجی
»انتشارات: نسل نو اندیش
»شابک: 9789642365319
»قیمت: 29900
در پایان از شما دعوت می کنم که دیگر کتاب های معرفی شده توسط سایت ذهن خلاق را مطالعه بفرمایید.
معرفی کتاب تئوری انتخاب
معرفی کتاب اثر مرکب
معرفی کتاب انسان در جستجوی معنا
معرفی کتاب سطل شما چقدر پر است؟